چشم انتظار
چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, :: 12:6 :: نويسنده : تنها
پنج شنبه 22 تير 1391برچسب:, :: 11:25 :: نويسنده : تنها بي قرار توام و در دل تنگم گله هاست
بیاموزم ز نرگس بی قراری / غروب جمعه ها چشم انتظاری
پنج شنبه 22 تير 1391برچسب:, :: 9:11 :: نويسنده : تنها
دو شنبه 19 تير 1391برچسب:, :: 11:9 :: نويسنده : تنها
در کمین تو نشسته است پلنگ
دختری با پدرش بود دو رنگ سر«مُد» با پدر رفت به جنگ پدرش گفت: عزیزم ! بابا! هی مکن بر تن خود جامه تنگ دخترم! وقت خروج از خانه ظاهر خویش مکن رنگارنگ به حریمت مده گرگان را راه مزن از جلوه گری بر خود انگ چون تو آهویی و غفلت زده ای در کمین تو نشسته است پلنگ
دختر از بی ادبی آوا داد تو شدی پیر و علیل و کر و لنگ نیستی همچو جوانان،خوش فکر تا کنی درک، مُد و نقش فرنگ
پدرش چون بشنید این سخنان بشد از غصه رخش رنگ به رنگ گفتش این نیست جوان را تعریف که شود مست هوس بازی و منگ دخترک غرق نوا بود و نبود در سرش جز نت و گیتار یا چنگ بر تنش کرد لباسی رنگین فکر او هنگ و شیاطین سرهنگ
دیو نفسش بزد از کوزه برون بود آن نفس در اندازه نهنگ تا قدم زد به خیابان، دختر دید او را پسری بی فرهنگ
ادامه مطلب ... دو شنبه 19 تير 1391برچسب:, :: 9:43 :: نويسنده : تنها
بگویی تا دیگران خاموشت کنند.
زوووووووو....تمرین روزهای نفس گیر زندگی بوده.
پس چه چیز باعث شد که بیندیشم می توانم همه چیزرادر یک روزبه دست بیاورم؟!
به خواب زده هرگز!!
با ارزش تر است.
دو شنبه 12 تير 1391برچسب:, :: 11:58 :: نويسنده : تنها
نگاه کن به قلب من که سرخ از غرور توست
دو شنبه 12 تير 1391برچسب:, :: 11:35 :: نويسنده : تنها کارنامهام
دو شنبه 12 تير 1391برچسب:, :: 11:2 :: نويسنده : تنها کدام جمعه دعا مستجاب خواهد شد سوار صاعقه پا در رکاب خواهد شد، کدام جمعه ز عطر بهشتی گل یاس بهارغرق شمیم گلاب خواهد شد
دلم هر جمعه در تب و تاب است عاشقانه بی قرار دلبر است، گفتم جمعه شود پایان غمم جمعه رفت وباز چشمم به راه است ما معتقدیم که عشق سر خواهد زد بر پشت ستم کسی تیر خواهد زد، سوگند به هر چهارده آیه نور سوگند به زخم های سرشار غرور، آخر شب سرد ما سحر می گردد مهدی به میان شیعه برمیگردد
دو شنبه 12 تير 1391برچسب:, :: 9:4 :: نويسنده : تنها
ای چل چراغ گم گشته در تاریک روشن سحرگاهان! در کنار چشمه حقیقت با زمزمه جویبار چشمانم، راز عشقت را فاش می کنم و آشکارا فریاد می زنم که شانه های ضعیف من طاقت سنگینی بار دوری تو را ندارد. کلامم را با چشم دل بخوان که ببینی آن را با آب زلالی از جنس اشک نوشته ام.آن را بخوان که حدیثی از فراق توست. اشتیاق غرق شدن در چشمان رویایی ات که هرگز ندیده ام در من قوت گرفته و حریر سبز خیالت در کارگاه ذهنم، تار وپود انتظار می بافد. از پنجره کوچک تنهایی ام به جاده بی انتها ی افق، چشم دوخته ام و احساس می کنم در مقابل شمعی که در کنارم آهسته آهسته اشک میریزد، چه قدر کوچکم.در این روب جدایی، ابرهای سیاه آسمان دلم پرپر می شوند و نم نم باران اشکها،گونه هایم را نوازش می دهند و در فراق تو سینه بر سجاده می کشند.
اماج دریای دلم بر ساحل چشمانم هجوم آورده و من غرق رویای ظهورت می شوم. چهره نادیده تو را به تصویر می آورم و می بینم که در تمام ورق های دفترم نام تو را نوشته ام. مولا جان برای دیدنت با اشک هایم وضو ساخته و در نمازهایم میگویم: خالق مهربان من! اگر دست تقدیر تو، لباس سپید آخرت رابر تن من پوشاند و درخت زندگی ام، تن به خواب زمستانی و ابدی خویش سپرد و میان آن ماه تابان در آسمان چشم مردمان آشکار شد،مرا از محراب قبرم برانگیز و توفیق احرام در صحن و صفایش عنایت کن تا لبیک گویان در گرد کعبه ی وجود مقدسش طواف کنم.
پنجره قلب منتظران رو به آسمان بی کرانت گشوده است تا به یک اشارت تو، غبار غم و اندوه غیبت از دل ها بر خیزد و چشم ها به تماشای باران ظهور بنشیند. من در عبور لحظه ها بسیار ناتوانم، ولی با هر نفسی آرام می گویم: تا طلوع آخرین صبح به انتظارت می نشینم.
آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان |
||
![]() |